زندگی رو عشق است
تا شقایق هست زندگی باید کرد


     عکس های زیبای عاشقانه | aksfa.net

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: شنبه 5 / 7 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مینا
من یاد گرفته ام " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... "

 ولی نمی دانم چرا ...

 خیلی ها ...

 و حتی خیلی های دیگر ...

 می گویند :

 " این روز ها ...

  دوست داشتن

  دلیل می خواهد ...   "

 و پشت یک سلام و لبخندی ساده ...

 دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده
 دنبال گودالی از تعفن می گردند...

 اما

 من " سلام " می گویم ...

 و "   لبخند " می زنم ...

 وقسم می خورم ...

  و می دانم ...

  " عشق " همین است ...

  به همین سادگی ...

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: شنبه 5 / 7 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مینا

ای که دور از من و در قلب منی

 با خبر باش که دنیای منی.

شادی ات شادی من.

غصه ات غصه من.

قلبه من خانه تو.

خانه ات قبله من

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: چهار شنبه 4 / 7 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مینا

از چارلی چاپلین می پرسند : خوشبختی چیه ؟

 میگه خوشبختی فاصله این بدبختی تا بدبختی بعدیه

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: چهار شنبه 4 / 7 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مینا

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم.

خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم.

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم.

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم.

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد.

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد.

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی.

خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی.

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم.

خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: سه شنبه 3 / 7 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مینا

به نام آن که دوستی هارادوست دارد


ای کاش قطره اشکی بودم و از روی گونه هایت می گذشتم و در گوشه ی

 

لبانت جای می گرفتم و قطره قطره جمع می شدم و همانند دریای

 

بی کران می شدم و تو رادر کام فرو می بردم  اما افسوس که اجازه ی

 

چنین کاری را ندارم زیرا بی نهایت تو را

 

دوست دارم.

 

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: سه شنبه 3 / 7 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مینا

          

 

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: سه شنبه 3 / 7 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مینا

جان بلا نکارد" از روی نیکمت برخاست . لباس ارتشی اش را مرتب کرد وبه تماشی انبوه جمعیت که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ .از سیزده ماه پیش دلبستگی اش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی فلوریدا با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود. اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشت هایی با مداد که در حاشیه صفحات آن به چشم می خورد. دست خطی لطیف از ذهنی هشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت. در صفحه اول "جان" توانست نام صاحب کتاب را بیابد :دوشیزه هالیس می نل" . با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند. "جان" بری او نامه ی نوشت و ضمن معرفی خود از او در خواست کرد که به نامه نگاری با او بپردازد . روز بعد "جان" سوار بر کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود. در طول یک سال ویک ماه پس از آن دو طرف به تدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند. هر نامه همچون دانه ی بود که بر خاک قلبی حاصلخیز فرو می افتاد و به تدریج عشق شروع به جوانه زدن کرد. "جان" در خواست عکس کرد ولی با مخالفت "میس هالیس" رو به رو شد . به نظر "هالیس" اگر "جان" قلبا به او توجه داشت دیگر شکل ظاهری اش نمی توانست برای او چندان با اهمیت باشد. وقتی سرانجام روز بازگشت "جان" فرا رسید آن ها قرار نخستین دیدار ملاقات خود را گذاشتند: 7 بعد از ظهر در ایستگاه مرکزی نیویورک . هالیس نوشته بود: "تو مرا خواهی شناخت از روی رز سرخی که بر کلاهم خواهم گذاشت.". بنابراین راس ساعت 7 بعد از ظهر "جان " به دنبال دختری می گشت که قلبش را سخت دوست می داشت اما چهره اش را هرگز ندیده بود. ادامه ماجرا را از زبان "جان " بشنوید: " زن جوانی داشت به سمت من می آمد بلند قامت وخوش اندام - موهای طلایی اش در حلقه هایی زیبا کنار گوش های ظریفش جمع شده بود چشمان آبی به رنگ آبی گل ها بود و در لباس سبز روشنش به بهاری می ماند که جان گرفته باشد. من بی اراده به سمت او گام بر داشتم کاملا بدون تو جه به این که او آن نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد. اندکی به او نزدیک شدم . لب هایش با لبخند پر شوری از هم گشوده شد اما به آهستگی گفت "ممکن است اجازه بدهید من عبور کنم؟" بی اختیار یک قدم به او نزدیک تر شدم و در این حال میس هالیس را دیدم که تقریبا پشت سر آن دختر یستاده بود. زنی حدود 40 ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود . اندکی چاق بود مچ پای نسبتا کلفتش توی کفش های بدون پاشنه جا گرفته بودند. دختر سبز پوش از من دور شد و من احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرار گرفته ام از طرفی شوق تمنایی عجیب مرا به سمت دختر سبزپوش فرا می خواند و از سویی علاقه ای عمیق به زنی که روحش مرا به معنی واقعی کلمه مسحور کرده بود به ماندن دعوت می کرد. او آن جا یستاده بود و با صورت رنگ پریده و چروکیده اش که بسیار آرام وموقر به نظر می رسید و چشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید. دیگر به خود تردید راه ندادم. کتاب جلد چرمی آبی رنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد. از همان لحظه دانستم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود. اما چیزی بدست آورده بودم که حتی ارزشش از عشق بیشتر بود. دوستی گرانبها که می توانستم همیشه به او افتخار کنم . به نشانه احترام وسلام خم شدم وکتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم . با این وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تاثری که در کلامم بود متحیر شدم . من "جان بلا نکارد" هستم وشما هم باید دوشیزه "می نل" باشید . از ملاقات با شما بسیار خوشحالم ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟ چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد و به آرامی گفت" فرزندم من اصلا متوجه نمی شوم! ولی آن خانم جوان که لباس سبز به تن داشت و هماکنون از کنار ما گذشت از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم وگفت اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست . او گفت که این فقط یک امتحان است!طبیعت حقیقی یک قلب تنها زمانی مشخص می شود که به چیزی به ظاهر بدون جذابیت پاسخ بدهد

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: یک شنبه 3 / 7 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مینا

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: دو شنبه 2 / 7 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مینا

آرتور اش
قهرمان افسانه ای تنیس
هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد.
طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند.

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:...

 

در سر تا سر دنیا
بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند
و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند
پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.
و دو نفر به مسابقات نهایی.
وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟"
و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟"

 

« كسب درآمد از فروتل »

دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد:

ایمیل:



تاریخ: یک شنبه 2 / 7 / 1390برچسب:,
ارسال توسط مینا
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 262
بازدید دیروز : 83
بازدید هفته : 583
بازدید ماه : 560
بازدید کل : 236426
تعداد مطالب : 239
تعداد نظرات : 209
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


كد تصوير تصادفی

دريافت كد بازی آنلاين تصادفی

Best Cod Music

آيکـُن هاي ِ دختره